Disable Preloader
  • افغانستان، هرات، جاده مخابرات، فردوسی 12
  • 0093789714747
  • info@rahafoundation.af

بحث در مورد کودکان و حقوق آنان از مباحث لازم و قابل توجه در جهان و اما چالش برانگیز در ا فغانستان است. به گونه یی که مجلس نمایندگان افغانستان تنها در مورد سن کودک، دو سال باهم به اختلاف و جنجال پرداخت و در اخیر با تمام فراز و نشیبهای که داشت، توانست قانون حقوق کودک و سن قانونی کودکان را پایین تر از 18سال تصویب نماید. این بحث نه تنها در سطح کلان؛ بلکه در فرهنگ خرد جامعه نیز وجود داشته و معمولا والدین و متولیان امور کودکان، خود را نه مسئول کودکان و فرزندانشان؛ بلکه مالک و صاحب اختیار آنها دانسته و هرنوع رفتار، استفاده و سوء استفاده از آنها را با منطق مالکیت، برایشان مجاز میدانند. علاوه بر موضوعات یاد شده میتوان کودکان را در افغانستان، با توجه به شرایط جنگ زده و ناامن رو به گسترش کشور در طول سالها، قشر فراموش شده و از یاد رفته تلقی کرد که مجبور است از لحظه پا گذاشتن دراین جهان ناامن، نا آرام و نا آشنا، افسار زندگی شان را در دستان ریز و نازکشان گرفته و برای بقاء و زنده ماندن، با زندگی و وحشت حاصل از آن دست و پنجه نرم نمایند، حال آنکه حقشان است تا زمانی که به رشد کافی میرسند و با قوانین و قواعد زندگی در این جهان وحشی آشنا میشوند، خانواده، جامعه و دولت دستشان را گرفته و راهنمایی شان نمایند. لذا با توجه به اهمیت پرورش سالم و کامل کودکان، و نقش سازنده آنها در آینده کشور و نقش مخرب آنها در حال و آینده جامعه و کشورشان، بر علاوه دولت؛ مددکاران اجتماعی و مراکز فرهنگی و علمی به نقش شان در آگاه سازی، طرح ریزی و رفع نیازها و مشکلات کودکان کارگر و خیابانی شدن آنها پرداخته و در حد توان در کاهش این معضل و ناهنجاری اجتماعی تلاش نمایند. ما در این مقاله سعی کردیم تا با توجه به شرایط عینی و رو به افزایش تعداد کودکان کارگر خیابانی در افغانستان و مخصوصا هرات، به علل خیابانی شدن کودکان پرداخته و در حد توان و وسع آگاهی مان، این علل را شناسایی و راه حلهای را برای پیشگیری از به کارکشیده شدن کودکان در خیابان ها ا رائه دهیم.

 

تعریف موضوع 

همانطور که اشاره شد، بحث از حقوق کودکان در افغانستان از جمله مباحث چالش برانگیز مخصوصا برای خانواده ها بوده که متاسفانه بعضی خانواده ها حق دادن برای اطفال را یک نوع توهین به خود تلقی مینمایند. قطعا ما نمیتوانیم بحث حقوق کودکان را بصورت کامل در این مختصر بررسی نماییم، در این نوشتار کوتاه سعی مان بر آن است تا در مورد کودکان کارگر خیابانی بحث های را مطرح نموده و قبل از هر چیز برای روشن شدن بحث تعریفی از آنها ارائه نماییم. در جهان و مخصوصا در افغانستان، کودکان به علل زیادی به کار و کارگری، به انواع و اشکالش ، کشیده میشوند و اما کارکردن کودکان در خیابان علل به خصوص خود را دارد. منظور از کودکان کارگر خیابانی آنعده از کودکان ی را شامل میشود که با ارتباط و آگاهی خانواده و یا بدون آگاهی و ارتباط با خانواده در خیابان ها مشغول کارگری برای زنده ماندن هستند. کار کودکان در خیابانها به شکل های گوناگون صورت میگیرد که از جمله آن میتوان به این موارد اشاره نمود: دست فروشی کودکان، کودکان واکسی یا همان کودکان که کیسه یی در گردن دارند و کفشهای بقیه را بخاطر پنج افغانی کمتر و بیشتر رنگ میزنند، کودکانی که آشغال و ضایعات جمع آوری میکنند و از جمله موارد کار کودکان: سوء استفاده از کودکان برای قاچاق، فروش و پخش مواد مخدر، بزه کاری و با کمال تاسف استفادهای جنسی از کودکان است. وجه تمایز کودکان کارگر خیابانی با دیگر کودکان کارگر در این است که کودکان کارگر خیابانی، کودکانی هستند که بیشتر یا تمام وقت شان را در خیابان بسر میبرند تا نیاز های خانواده خود را برآورده نموده و خودشان در این میان از نیازها و حقوق کودکانه خود محروم اند .

 

عوامل مؤثر در بوجود آمدن و افزایش کودکان کارگر خیابانی

بعد از مشخص شدن بحث، سعی میکنیم عوامل خیابانی شدن کودکان را به اختصار بیان نماییم. گرچه مسائل اجتماعی و از جمله پدیده کودکان کارگر خیابانی را نمی توان محدود به علت یا علل خاصی نمود؛ چرا که از جمله پدیده های چندوجهی است که عوامل متعدد میتواند به صورت قوی و ضعیف در آن مؤثر باشد؛ لذا سعی بر این است تا چند مورد از عواملی که تأثیر بیشتر در خیابانی شدن کودکان دارد را در اینجا بیان داریم. ما در این نوشته سه دسته از عوامل را به شرح ذیل خدمت شما بیان میداریم.

 

1.ضعف و نقص دولت

دولت به مثابه مسئول مردم و ملت، وظیفه دارد تا از هر طریقی و به هر نحوی، از حقوق ملت دفاع نموده و برای آنها زمینه زندگی را مهیا سازد که بتوانند حداقل نیازهای اولیه شان مانند غذا، مسکن و لباس را تهیه و فراهم نمایند. مخصوصا آن دسته از افرادی که توانایی دفاع از حقوق خود را نداشته و نمیتوانند چرخه زندگی شان را مستقلانه چرخانیده و به عهده بگیرند. کودکان از جمله همین گروه دوم می باشند. اما دولت افغانستان بعد از انقطاعات تاریخی که همواره گریبان گیر آن بوده و مخصوصا در این دو دهه اخیرکه همواره درگیر با گروهای تروریستی بود / است، بیشترین تمرکز و بودجه آن به جای بازسازی کشور و سرمایه گذاری روی منابع انسانی و طبیعی آن، صرف مخارج کمر شکن جنگ و بازی موش و گربه دولتهای دخیل در سیاست افغانستان شد / میشود. به همین جهت، دولت افغانستان و موسسات خارجی که مدعی حمایت از اطفال و فراهم آوردن شرائط زیست سالم بودند، در ادعای شان ناکام بوده و ما عملا شاهد افزایش چشمگیری به کارگماشته شدن و خیابانی شدن کودکانی هستیم که از زندگی جز رنج تجربه نکرده اند. بحث ضعف دولت در رسیدگی به کودکان کارگرخیابانی، یک بخش اش که بصورت مستقیم موجبات خیابانی شدن کودکان را فراهم میسازد بیان شد؛ اما از جهت دیگر نیز دولت در خیابانی شدن کودکان تأثیرگذار است که این عامل کمتر بیان شده و غالبا مورد غفلت واقع شده است. آن عامل سیستم تعلیم و تربیه و نظام آموزشی حاکم بر مکاتب افغانستان است. اکثر ما دوران مکتب را گذراندیم، مکتب به عنوان خانه دوم و دومین محلی که چگونه زیستن را به انسان باید بیاموزد و اما در مکاتب افغانستان مثل هر امر دیگری بیشتر از هرچیز، زور حاکمیت داشته و اساتید سعی مینمایند تا به واسطه شلاق، سیلی، کسر شخصیت شاگرد... مطالب و درسها را در مغز کودک جاسازی نمایند. این امر در بسیاری از موارد باعث میشود تا کودک از مکتب و از درس دلخور و دلزده شده و به فرار از مکتب رو بیاورد. فرار کودک از مکتب و دلسردی او نسبت به خانه و محیطی درسی، موجب میشود تا کودک آزادی و تنهایی در خیابانها را بر خانه و مکتب ترجیح داده و برای بقاء و حیات خود، با همراهی افراد مغرض و نا اهل که خود را رفیق شفیق و همدردی عزیز جلوه میدهند، به کار خیابانی کشانیده شود. این ضعف ناشی از آن است که دولت نسبت به سیستم آموزشی دوران مکتب، در یک حالت بی تفاوتی تمام عیار قرار داشته و رشته تعلیم و تربیه، کمترین متقاضی را دارد و معلمین از جمله کم ارزشترین قشر جامعه میباشند. جامعه که تمام هم و غم شان، تلاش برای زنده ماندن است و معیار ارزش و نا ارزشان هم مقدار پولیست که به دست میآورند. 

 

2.نقص در فرهنگ و سیستم اجتماعی 

بعد از دولت شاید بتوان جامعه را بعنوان مسئول چگونه زیستن افراد آن شناخت. با توجه به مبانی قرآن که علاوه بر اصالت فرد، قائل به اصالت جامعه نیز میباشد، میتوان جامعه را بصورت کلی مسئول افراد آن دانست، قوانین و قواعدی را وضع کرد که افراد در آن اصالح و یا به فساد کشانیده شوند. فل هذا از این جهت جامعه نیز میتواند نقش مؤثر و اساسی در بوجود آمدن، گسترش و یا کاهش کودکان کارگر خیابانی داشته باشد. جامعه افغانستان دو ضعف عمده و بزرگ در قسمت پذیریش کودکان کارگر خیابانی دارد که نیازمند توجه جدی اهل کار و دغدغه میباشد.

 

2.1.حاکمیت فرهنگ مالکیت

در جامعه افغانستان، روح مالکیت قرون وسطایی هنوز باقی بوده و گمان اکثر مردم بر آن است که فرزند حکم غالم، نوکر و برده را دارد که پدر و مادر حق دارند هرطور که میخواهند با او رفتار نموده و یا از او کار بکشند. اگر اندکی مراعات نماییم؛ در جامعه این جمله معروف است که فرزند عصای دست پدر و مادر است که باید دستشان را گرفته و تکیه گاه شان باشد. تکیه گاه بودن چیز بدی نیست و باید هم فرزند تکیه گاه پدر و مادر باشد، مسئله زمانی به چالش بدل شده و موجبات گریزان شدن کودک از خانه را فراهم میسازد که از این جمله برداشت اشتباه شده و جامعه توقع دارد، فرزند از همان ابتداء امر تمام هستیاش را در اختیار پدر و مادر گذاشته و برای رفاه آنها تلاش نماید و حال آنکه کودک بیچاره اصال نمیداند در چه جهانی زندگی میکند، مسئولیتش چیست، آیندهاش چه خواهد شد؟... . مخصوصا مسئله زمانی حاد میشود که کودک پدر و مادرش، هردو و یا یکی را از دست داده و امر معیشتش به یکی از نزدیکان، ناپدری و یا نامادریاش واگذار گردد، آن وقت در ذهن مردم این امر حاکم میشود که حتی مهمترین مسئله زندگی کودک یعنی ازدواجش نیز در دست فردیست که کودک توسط او بزرگ شده است. اگر این روحیه برده سازی فرزندان اصالح نشود، جامعه پدر و مادر یا هرکسی دیگری که مسئولیت رشد کودک را به عهده دارند، به کودک به شکلی ابزاری برای رفاه و معیشت بنگرد، دیر یا زود، کودک از خانه گریزان شده و به خیابان روی خواهد آورد و در بسیاری از مواقع انسانها با چنین روحیهی از کودکان کار کشیده و آنها را به خیابان میکشانند.

 

2.2.مهاجرت و روحیه پذیریش بی چون و چرا 

شما فرض کنید در یک مهمانی هستید و با غذاها و فرهنگی حاکم بر آنجا نا آشنایید. شما برای اینکه بتوانید در آن مهمانی فرد محترمی باشید چیکار میکنید؟ احتماال شما به اطراف تان مینگرید و سعی میکند بدون اینکه بفهمید چرا؟ مثل بقیه باشید و در استفاده از ابزارها و نحوه صرف غذا یک تقلید کامال بی چون و چرا از اطرافیان تان داشته باشید. جنگهای داخلی و سالها جنگ و ناامنی از یک طرف موجب مهاجر شدن تعداد کثیری از هموطنان ما در کشورهای مختلف و مخصوصا کشورهای مثل ایران و پاکستان شد. مردم افغانستان که قبل از آن کمتر دنیا دیده بودند و نمیدانستند در شهرهای بزرگ چگونه باید زندگی نمایند؟ چه به نفع شان است و چه به نفع شان نیست؟ وقتی دیدند کودکان در کشورهای دیگر در خیابانها مشغول به کار و امرار معاش اند، بدون توجه به عواقب امر، به عنوان یک فرهنگی برتر پذیرفتند که میتوانند کودکان شان را به کار خیابانی وادار نموده و فقر و ناداری شان را از این طریق تا حدی کاهش دهند. از طرفی دیگر همین مهاجرین وقتی به هر نحوی به کشور باز گشتند، متاسفانه به همراه شان فرهنگ اشتباه و تقلیدی دیگران را نیز آورده و به دیگران سرایت دادند و این مسئله در کنار مسائلی که به آنها اشاره شد و میشود، موجب پذیریش کارکردن کودکان در خیابانها شده و دیگر برای پدر و مادرها یک نقص و ننگ تلقی نمیگردد و اال مردم جامعه ما تا سالهای قبل، هرچند که در تنگنای اقتصادی قرار داشتند؛ اما غیرت و آبروی شان اجازه نمیداد تا فرزندشان و یا کودکی که مسئولیت رشدش با آنها است، در خیابانها کارگری نموده و برای آنها غذا فراهم نماید. از این جهت؛ مهاجرت را میتوان به عنوان یا عامل زمینه ساز برای به خیابان کشانیدن کودکان و یا به عنوان یک عامل مستقل که فشار و سختیهای آن موجب میشود تا خانواده مجبور شود که برای زنده ماندن از تمام نیروی شان، حتی از کودکان شان استفاده نمایند، در نظر گرفت.

 

3.نقش خانواده و خیابانی شدن کودکان 

خانه و خانواده بعنوان مرجع اصلی و کانون حیاتی پرورش، رشد و تعیین آینده سالم یا ناقص کودک، میتواند مهمترین نقش را در خیابانی شدن یا جلوگیری از خیابانی شدن کودکان داشته باشد. بصورت قاطع میتوان ادعا و این ادعا را اثبات کرد که اکثر کودکان کارگر خیابانی، یا خانواده ندارند و از فیض وجود پدر و مادر محرومند و یا هم خانواده ناقص دارند و پدر یا مادر را در اثر جنگ، مهاجرت، طالق... از دست داده اند و یا اینکه خانواده سالم ندارند، که پدر یا مادرشان معتاد است، به فکر کودک شان نیست و یا مشکلات اقتصادی آنها را مجبور کرده است تا کودکان شان را با وجود اینکه دوست دارند و یا قلبا نمیخواهند؛ اما از روی اجبار به کارگری در خیابانها بفرستند. ما در اینجا دو مورد از نقش خانوادها در خیابانی شدن کودکان را بیان خواهیم کرد.

 

3.1.فقر و وضع اقتصادی نامطلوب:

از وضعیت بیکاری، سختی روزگار و فقر و تنگ دستی مردم در افغانستان تا حدی مطلع هستیم و میدانیم که جنگ تحمیلی و ویران گر، نزدیک به شصت فیصد مردم را به زیر خط فقر کشانده و باعث گردیده تا افراد و نهادهای اجتماعی، برای زنده ماندن دست به هرکاری بزنند و از تمام نیروی شان استفاده نمایند تا زنده بمانند. شاید بتوان فقر و ناداری را مهمترین عامل، به خیابان کشاندن کودکان کارگر به خیابان ها شمرد، با بسیاری از کودکان کارگر که برای پنج افغانی بوت مردم را رنگ میکنند و برای فروختن یک دانه کیک پیش هر کس و ناکس سرخم مینمایند، وقتی صحبت میکنیم، از فقر و ناداری ناله میکنند و این تلاش شان را صرف برای زنده ماندن تلقی میکنند. کودکانی که یا نان آور خانه ندارند و یا نان آور خانه شان به علت مریضی، نقص عضو در اثر جنگ، انتحار و یا حوادث دیگر و هر عامل دیگری از کار افتاده و توان تأمین خانواده شان را ندارند، برای همین کودکانی که بعنوان فرزندشان هستند و یا در قیمومیت شان زندگی میکنند، مجبور هستند برای سرنوشت جمعی خانواده شان مبارزه کنند و برای اینکار چارهیی جز به خیابان آمدن و فداکردن تمام آینده و سرنوشت شان ندارند . با کم توجهی دولت در نظام بخشی زندگی مردم، نقص و فساد در مؤسسات، پروژه ها، کمکهای جامعه جهانی و ادامه ج نگ و خشونت در کشور، هیچ امیدی برای بهبود وضعیت معیشتی مردم به چشم نخورده و هر روز ما شاهد گسترش فقر، فدا شدن زندگی و آینده کودکان و هدر رفتن سرمایه های انسانی و در واقع آینده کشورهستیم.

 

3.2.نا آگاهی از فرجام کار کودکان در خیابان ها 

آگاهی و تفکر در فرجام یک امر میتواند در بازداشتن از انجام آن کار بسیار مؤثر باشد . در مسئله خیابانی شدن کودکان، آنهای که خانواده دارند، والدین و خانواده در دو قسمت از آگاهی و اطلاع ناکافی برخورداند و همین امر موجب گردیده یا زمینه خیابانی شدن کودکان شان را فراهم سازند و یا هم خودشان فرزندشان را در خیابانها برای تهیه لقمه نانی بفرستند.

 

3.2.1.نا آگاهی از تربیت صحیح فرزندان 

بسیاری از والدین و متولیان امور کودکان و هرکسی که به هر نحوی با کودکان سر و کار دارند نمیدانند که رفتار و عملکرد آنها چقدر میتواند در آینده و حال کودک اثر گذار بوده و موجبات سعود و یا سقوط کودک را فراهم سازد. کودکان در این دنیا مثل همان مهمانِ میمانند که در بحث مهاجرت مثالش را زدیم، اگر راه صحیح زندگی را به آنها بصورت درست نیاموزیم، اگر با آنها رفتار درستی نداشته باشیم، اگر آنها را برای انجام کارهای درست تربیت نکنیم، بدترین خیانت و ظلم را در حق آنها انجام داده ایم. کودکان در واقع دنیا را از دریچه والدین و کسانی میبینند که بر آنها تسلط دارند . اگر دنیا را جای برای شادی، آرامش، اعتماد و خوشبختی معرفی نماییم، آنها دنیا را همین گونه میشناسند و اگر دنیا را جای خشن، وحشی و غیر قابل اعتماد معرفی نماییم، آنها به دنیا به همین چشم خواهند نگریست. با توجه به این مسئله، رفتار اشتباه بزرگان در خانواده میتواند موجب دلخوری و دلسردی کودک از خانه شده و او را به خیابان بکشاند، یا زمینهی شود برای جذب او توسط افراد نا اهلی که کودک را به خیابان کشانیده و برای مقاصد سوء خودشان از کودک بهره وری مینمایند. لهذا اگر خانواده ها در قسمت رفتار و گفتارشان با کودکان صادق باشند، روش زندگی سالم را بیاموزند و به نیازهای کودکانه کودک شان توجه نمایند، کودک زندگی خیابانی را به هیچ وجه به زندگی در خانه و در دامان خانواده ترجیح نخواهد داد. 

 

3.2.2.نا آگاهی از عواقب کار کودک در خیابانها

ما در تمام این مقاله سعی کردیم تا عوامل کار کودکان در خیابان را برسی و کنیم و به اصل کارکردن کودک در شرایط سالمی که خانواده حد اقل بصورت نسبی بر آن محیط مسلط اند نپردازیم. شاید بتوان وجه تمایز کار کودک در خیابان و غیر خیابان مثل: هوتل و رستورانت، نانواییها، فروشگاها... را در همین تسلط و عدم تسلط خانواده و کسانیکه مسئولیت کودک را دارند دانست. کودک وقتی برای کار وارد خیابان میشود، معلوم نیست با او چگونه برخورد میشود، یکی تهدیدش میکند، یکی به او لبخند میزند، یکی او را به تمسخر می گیرد، دیگری به او توهین میکند، یکی ممکن است حتی او را لت و کوب کند... در خیابان زمینه هر نوع رفتاری با کودک فراهم است و در اکثر موارد به هیچ عنوان نمیتوان بر رفتار مردم با کودک مسلط بود و هم نمیتوان کسی را به خاطر رفتارش مؤاخذه نمود. اگر والدین و متولیان امرکودکان از این امر و عواقب آن که آینده کودک و زندگی سالم او را تهدید میکند، به درستی مطلع باشند، شاید تا حد ممکن اجازه ندهند که کودکشان به کار در خیابانها مجبور گردد. تازه این قسمت خوب ماجراست. اصل حرف این است که کودک وقتی پایش به خیابان میرسد، به راحتی میتواند در دام افراد سوء استفاده گر در باندهای حمل، فروش و قاچاق مواد مخدر، سوء استفاده گران جنسی، و حتی آدم ربایان و قاچاقچیان انسان برای فروش عضو بیفتد. این امر متأسفانه یک امر معمول و عادی است اما اکثر متولیان امر از آن اطلاعی ندارند. اگر خانواده ها و متولیان امور کودکان، از این عواقب خطرناک کارکردن کودکان در خیابانها مطلع باشند، به زعم زیاد، اجازه نمیدهند تا کودکان شان و جگر گوشه های شان بازیچه دست تبه کاران و ابزار عیشی برای منحرفان و مفسدان گردند . در تسهیل امر اطلاع دهی، رسانه ها، شبکه های اجتماعی، نهادها و مجامع فرهنگی و موسسات خدمات اجتماعی، میتوانند مؤثرترین نقش را داشته باشند.

 

نتیجه

همانطوری که در ابتداء بیان شد، نمیتوان پدیده های اجتماعی را معلول و علت واحد دانست؛ لذا پدیده مثل کار کودکان در خیابانها میتواند، عوامل متعددی داشته باشد که ما سعی کردیم در این نوشتار به سه عامل از مهمترین عوامل و هرکدام با دو زیر مجموعه بپردازیم و آن عومل عبارت بودند از: نقص سیاستگذاریهای دولت، نقص فرهنگ و اصول حاکم بر جامعه و ضعف و نقص در خانواده. از مطالب یادشده میتوان به این نتیجه اشاره نمود: کودکان با توجه به اهمیتی که در سازندگی و ترقی کشور به عنوان سرمایه های انسانی دارند، از سوی دولت، نهادهای مسئول و خانودها، اگر مورد توجه قرار نگرفته و عوامل به خیابان کشانیدن آنها کاهش نیابد، بعید به نظر می رسد کشور با جمعیت تقریبی سه ملیون کودک کارگر و کارگر خیابانی که معموال با ضعف شخصیت و نقص تربیت بزرگ شده و در یک محیط وحشی رشد نموده اند، آینده درخشانی داشته و به صلح و آرامش برسد؛ لذا این مهم توجه همه کسانی را میطلبد که به هر نحوی توان آن را دار ند تا از نابودی آینده و سرنوشت سرمایه های ملی و انسانی کشور محافظات نموده و زمینه دست رسی به حقوق اولیه مثل: تعلیم، غذا و تربیت سالم کودکان معصوم را فراهم سارند، تا باشد که آینده کشور با دستان کوچک؛ اما امید بخش کودکان امروز و رهبران و مدیران فردا رقم بخورد.